آیا رضوان رئال است؟(1)
از این قبیل مقایسهها که بین برخی چیزها میکنند خوشم نمیآید. ولی خوب شاید بگویید که چه وجه اشتراکی است بین یک گروه جهادی-آن هم مثل رضوان(رضی الله عنه)- و یک تیم فوتبال اجنبی-آنهم مثل رئال مادرید؟! که حقیر در این نوشتار به قدر کفایت خواهم گفت. این را هم همین اول بگویم -و شمایی که میخوانی هم بدان- قدر یک ارزن هم در این نوشتار قصد ترویج -و خدای ناکرده تبلیغ- رضوان را ندارم و البته نه قصد مزاح با جنابعالی. و کسی هم سفارش نداده است که اینها را بنویسم-که البته گروه معظمی همچون رضوان احتیاجی به این قبیل ندارد.
مدت طویلی بود که قصد تحریر این مختصر بود-شاید از سال پیش همین موقعها، که ایلام رفته بودیم برای پیشقراولی- لیکن وقت اجازه نداده بود؛ تا اینکه با ثبتنام جهادی دوم رضوان همموقع شد.
یک زمانی بود –شاید سال 2003 یا 2002 میلادی- جاهل بودیم و سرمان به بازی گرم بود (چه را داری جمع و تفریق میکنی؟ میخواهی ببینی چند سالَم بودهاست؟! به تو چه دخلی دارد؟ حالا مثلاً هم که فهمیدی؟ که چه؟!) و خوب میدانستیم در فلان تیم کدام بازیکن توپ میزند (این را گفتم که فکر نکنید من هم مثل این جماعت ... مینشینم فوتبال دسته 3 اسپانیا را هم میبینم! افتخارمان این بوده تا این 22 سل عمری که از خدا گرفتهایم 90 دقیقه پشتسر هم فوتبال ندیدهایم.) همیشه خدا که رئال را برمیداشتی، میماندی که کدام را در ترکیب بگذاری از بس که پر از ستاره بود. خلاصه برای خودش منتخب جهانی بود-و نمیدانم هنوز هم اینطور هست یا نه؟
حالا رضوان را هم که میبینی که چیزی در همان حد و حدود است (و از آنجا که تقدم و تأخر زمانی از نازلترین انواع تقدم و تأخر است از کجا معلوم که رئال چیزی در حدود ضوان نباشد؟). قریب به اتفاق دوستانی که در رضوان مسئول هستند و یا حتی جهادی(2) میآیند اگر کُنتر جهادییشان دورقمی نشده باشد -مثلاً همین آقا مصطفای خودمان- 4 و 5 تایی انداخته است. حالا اگر معدود نفرات را از این قاعده مستثنا کنیم که شاید به عدد انگشتان یک دست هم نماند بیرون آن. حالا این را قیاس کنید با مثلاً جهادی خودمان -و یا دیگر دانشگاهی- قاعدهاش عکس است از ابتدا. گاه شدهاست که معاونی که میگذاری اول باری است که میآید جهادی.(3)
حالا اینها که گفتیم همهاش خوب است و بد است برای رضوان و امثال آن-اگر که باشد. اما اول خوباش را بگویم.
این چند سالی که آتش جهادی –افروخته بود!- افروختهتر شده است، رسم شدهاست جمعی از دلسوزان و دایههای مهربانتر از مادر(4)، همایش میگذارند و این و آن را خبر میدهند که بله! چه شده است؟ تجربیات به دستآمده در سفرهای جهادی از نسلی به نسل دیگر منتقل نمیشود و دور باطلی ایجاد میشود و این میشود که سیر نزول و صعود حرکت جهادی میشود یک سیر سینوسی-شاید هم کسینوسی- و بهتر میدانی آخرش هم که چه میشود. دبیر همایش هم اگر دستش به دستگیرهای وصل باشد یک سُروری به داخل شکم مدعوین داخل میکند وگرنه که ... .
حالا اگر خوب که نگاه کنی یک جهادی با جمعی مانند رضوان ثمرهاش از همایش کذا که القضا در فلان هتل و اردوگاه با خرج از کیسه برگزار میشود بیشتر است. آن یکی را باید التماس کنی که بیا؛ این یکی را اعلامیه میدهی و به بعضیها مجبوری بگویی نهآی! آن یکی دو روز است که خستگیاش بر تن میماند و این یکی کارگاه علمی-عملگی است که خاطراتش در ذهن میماند! خلاصه بگویم که در زمینه انتقال تجربیات جهادی و عمق بخشیدن معرفت نسبت به حرکت جهادی بهترین پتانسیل را با بهترین بازدهی میتواند داشته باشد. ختم خوبیت اول.
راستش را که بگویم مسافرت اول رضوان را نرفتم. ولی دوستانی که رفتهاند خوب تعریف کردهاند که شاید اینجا جای آن نباشد که بگوییم. عمده مطلب مربوط میشود به جو معنوی جمع. اصولاً جهادی خوش میگذرد، چه دوز معنویاش پائین باشد که دوز معنویاش بالا باشد. چه منطقه خوب باشد چه بد. به هر حال سخت میشود در جهادی به آدم بد بگذرد-گرچه هیچ عاقلی برای خوشگذرانی آن هم در تعطیلات نوروز پا نمیشود برود جهادی. حالا اگر منطقه خوب باشد و دوز معنوی مسافرت هم بالا که میشود نور علی نور. گویا جهادی رضوان اینگونه بودهاست به شرح دوستان.
حالا شاید شما بگویی این خیلی خوب است. ولی من اول که دوستان گفتند نگفتم خوب است. گفتم اینکه یک عده آدم را که -اگر جهادی زیاد نرفته باشند- جهادی نرفته هم نیستند برداری ببری جهادی، خوب شب هم نماز شب بخوانند هنری برای آن مجموعه نیست! یک چیزی شبیه مدرسه تیزهوشان مثلاً. یا همان رئالی که اول گفتم. ولی گردهم آمدن چنین جمعی هم غنیمت است و نمیتوان گفت که برای افراد تشکیل دهنده آن تأثیری ندارد. علاوه بر آنکه «هویت کلی جمع» هم به خودی خود ارزشمند است. حالا اگر کسی بیاید و این را ببیند یک تصویری از یک جهادی نمونه یا یک نمونهای از جهادی میتواند در ذهنش تصویر کند. چیزی که سخت برای یک نفر خارج از مجموعه میتوان تصویرش کرد. ختم خوبیت دوم.
چنانچه ذکرش در بالا رفت ویژگیهای گروه رضوان-فرادانشگاهی و فرا تشکلی بودن- این توانایی را به گروه میدهد تا از حداکثر امکانهای موجود برای فعالیت در منطقه استفاده کند. تنوع در رشتههای تحصیلی کسانی که میتوانند در یک مسافرت شرکت کنند فرصت کمی نیست. در عرصه کشاورزی، معماری و مهندسی و پزشکی و ... . این در حالی است که برای دانشگاه ما هماهنگ کردن گروه پزشکی چیزی در حد غیر ممکن است یا اگر باشد یک چیز نچسبی است. این را علاوه کنید به کسان باتجربهای که میتوانند در گروه فرهنگی خارجی فعالیت کنند. ختم خوبیت سوم.
این آخری را شاید شما از آنچه در بالا نوشتیم هم ملتفت شده باشید. چون رضوان یک گروه مستقل است، دستش برای اینکه کارهایی برای جهادی بکند که به درمان درد بقیه هم بخورد را دارد. یک گروهی مثل ما اگر بخواهد چنین کند شاید کسی خیلی مایل نباشد زیر بلیط یک دانشگاه دیگر بروند. ولی خوب رضوان این قابلیت را دارد. نمیدانم مسئولانش چقدر به این فکر کردهاند. شاید هم بگویید اینها بیشتر در قالب شورای هماهنگی قرار میگیرد تا رضوان. ولی من میگویم بیشتر در قالب امثال رضوان قرار میگیرد تا شورای هماهنگی. دلیل هم دارم. دلیلش هم اینکه شورای هماهنگی خیلی که هنر داشتهباشد بانک جامع اطلاعاتی را تهیه کند و یا پیگیریهای مالی را به سرانجام برساند و گروهها را به هم لینک کند. گمان نکنم هیچ وقت بتواند وقتش را مصروف چنین کارهایی بکند. اگر چه در وظایفش آمده است. آخرش این است که هر دو-یا هر چندِ دیگری- انجام میدهند و هر چه در این زمینه کار بشود زیاد و موازی نیست. ختم خوبیت چهارم و آخر.
این را شاید نتوان به عنوان بدی خاص مجموعهای مانند رضوان به تنهایی نام برد. این مشکل یا آسیبی است که نه تنها ممکن است گریبانگیر هر گروه جهادی شود شاید خطری باشد برای همه کسانیکه در جهادی شرکت میکنند باشد و شاید این برای مجموعههایی که افراد فارغ التحصیل دانشگاهی در آنها بیشتر هستند محتملتر باشد.
و اما جان کلام. جهادی محل گذر است. یعنی چه؟! یعنی دید شما را باید نسبت به خیلی چیزها عوض کند-اگر جهادی، جهادی باشد- اگر اینکار را نکرد و شما دیدید بعد از جهادی تغییر خاصی در نگاه شما رخ نداده است نگران باشید. این را درباره تأثیرات زودگذر نمیگویم. درباره آن چیزهایی میگویم که از جهادی برای آدم میماند. شما وقتی از جهادی به خانه برمیگردید استفاده از بسیاری از چیزهایی که قبلاً از آنها استفاده میکردید برای شما سخت است- خصوصاً اگر منطقه وضعیت مالی خیلی ضعیفی داشته باشد؛ معمول بر این است که این اگر بعد از 15-20 روز از بین نرود؛ اثرش خیلی کمتر میشود. این قبیل تأثیرات را نمیگویم.
حالا جهادی محل گذر است یعنی چه؟ اگر تغییری در ما حاصل نشد؛ یعنی جهاد در همه اعمال و رفتار و طرز زندگیمان به عنوان یک روش برخورد و عمل باب نشد، خود جهادی رفتن و جهادی به طور اخص میشود برای ما ارزش. در سال انرژییمان را مصروف این خواهیم کرد که حالا برای دوهفته یک مسافرت جهادی برگزار کنیم. همه دلخوشی شرکتکنندگان هم این میشود که دوهفته از سال را با دوستان و رفقایشان به جهادی بروند. این یعنی مسخ شدن جهادی. تبدیل به آنچه خود برای شکستن آن بهکار میرود(4). این فرد دیگر ذهنش نمیتواند به چیزی غیر از جهادی-آن هم نه به معنای اصیل- فکر کند. جهادی برای چنین آدمی یک مفر است. فرار از اینکه برای جهاد کردن در عرصه زندگی جایی ندارد به جز آن دو هفته معهود. چنین آدمی مَثلِ سربازی را دارد که به جای آنکه به جبهه نبرد برود مدام در دوره آموزش نظامی شرکت میکند. حاصل این چرخه آدمی است که زندگی شخصیاش هیچ تفاوتی با یک جهادی نرفته ندارد جز اینکه در سال دو هفته به بهانه جهادی خاطرات خوش دوران جوانی را زنده میکند.
شاید در این آخر بگویید که خوب! مطلب چه ربطی به تیتر داشت؟ خود شما بهتر میدانید که لزوماً بین متن و تیتر ارتباطی وجود ندارد.
یا حق
پینوشت:
1. منظور از «رضوان» گروه جهادی رضوان و منظور از «رئال» تیم فوتبال رئال مادرید است.
2. منظور از «جهادی» همان مسافرت جهادی است که در متن به اختصار جهادی آورده خواهد شد.
3. گویا امسال سیاستی اتخاذ کردهاند برای اولویت ورودی جدیدها.
4. قصد بیاحترامی و یا تخریب و زیرسئوال بردن گروه، تشکل و یا سازمانی را نداریم.
5. چیزی شبیه روزمرگی که در جای دیگری جداگانه توضیح خواهم داد.